معنی پیشوند نداشتن
حل جدول
لغت نامه دهخدا
پیشوند. [وَ] (اِ مرکب) پیشاوند. مزید مقدمی که در آغاز کلمه ٔ دیگر درآید و تصرفی در معنی آن کند.
خریدار نداشتن
خریدار نداشتن. [خ َ ن َ ت َ] (مص مرکب) مشتری نداشتن. رائج نبودن. بازار نداشتن. طالب نداشتن. موافق نداشتن.
پی نداشتن
پی نداشتن. [پ َ / پ ِ ن َ ت َ] (مص مرکب) دنباله نداشتن: این باران پی ندارد؛ بطول نینجامد. || عصب نداشتن.
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) کلمه ای که در آغاز کلمه دیگر درآید و کمایش تصرفی در معنی آن کند مقابل پسوند. توضیح استعمال این کلمه مستحدث و در در عصر ما معمول شده. یا پیشوند فعل. کلمه ای که آغاز فعل در آید و کما بیش تصرفی در معنی آن کند.
حوصله نداشتن
بیتاب بودن کژار نداشتن
ظرفیت نداشتن
برد بار نبودن تاب نداشتن استعداد و حوصله نداشتن
فارسی به انگلیسی
Prefix
گویش مازندرانی
توان نداشتن – نیرو نداشتن
فارسی به آلمانی
Bedarf (m), Bedarf (m), Benötige, Benötige, Benötigen, Benötigen, Brauchen, Brauchen, Fräulein, Mangeln [verb], Verfehlen, Verlust, Vermissen, Verpassen, Versäumen
فرهنگ معین
(وَ) (اِمر.) نک پیشاوند.
فرهنگ عمید
در دستور زبان، کلمه یا حرفی که در اول کلمۀ دیگر درآید و معنی آن را تغییر دهد، مانند «بر»، «بی»، «فر»، «فرو»، «نا»، و «هم»، در کلمات «برانگیختن»، «بیدل»، «فراخور»، «فرومایه»، «ناتوان»، و «همنشین»،
معادل ابجد
1177